تابه من کوچک است
دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آن را در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ ، آن را به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود .
بنابراین ماهیگیر با تجربه پس از مدتی از او پرسید : « چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟ »
مرد جواب داد : « آخر تابه من کوچک است . »
شرح حکایت :
گاهی ما نیز همانند همان مرد ، شانس های بزرگ ، شغل های بزرگ ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم چون ایمانمان کم است .
با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کن .