یکی از رفقای ابراهیم گرفتار چشم چرانی بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی می گشــت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهر کردن نتوانسته بودند رفتار او را تغییر دهند.
?درآن شرایط کمتر کسی آن شخص را تحویل می گرفت. اما ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود و جلوی دیگران خیلی به او احترام می گذاشت.
?مدتی بعــد ابراهیم با او صحبت کرد. ابتدا او را غیرتی کرد و گفت: اگر کسی به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذیت کند چه می کنی؟ آن پسر با عصبانیت گفت: چشماش رو در میارم. ابراهیم خیلی با آرامش گفت: خب پسر، تو که برای ناموس خودت اینقدر غیرت داری، چرا همان کار اشتباه را انجام میدی؟!
?بعد ادامه داد: ببین اگر هرکســی به دنبال ناموس دیگری باشد جامعه از هم میپاشد و سنگ روی سنگ بند نمی شود. بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد.
? بعد گفت: تصمیم خودت را بگیر، اگه می خواهی با ما رفیق باشی باید این کارها را ترک کنی.
?برخورد خوب و دلایلی که ابراهیم آورد باعث تغییر کلی در رفتارش شد. او به یکی از بچه های خوب محل تبدیل شــد. همه خلافکاری های گذشته را کنار گذاشت.
راوی : جمعی از دوستان
#سلام بر ابراهیم 1
فرم در حال بارگذاری ...